سروان بهرامی کارآگاهی در آستانه بازنشستگی است که پس از سالها سروکله زدن با جنایت و دروغ، به یک پوچی و بدبینی عمیق نسبت به ذات انسان رسیده است. او دیگر از کشف حقیقت لذت نمیبرد، زیرا معتقد است هر حقیقتی که برملا میکند، تنها تباهی بیشتری را آشکار میسازد. او به جای روشهای معمول پلیسی، بیشتر به حس شهود و روانشناسی مجرمان تکیه میکند و اغلب در سکوت، به تماشای مظنونین مینشیند تا دروغهایشان خودشان را رسوا کنند. آخرین پرونده کاری او، مربوط به ناپدید شدن یک نویسنده داستانهای جنایی است؛ پروندهای که او را مجبور میکند با این سوال روبرو شود که آیا گاهی اوقات، ندانستن حقیقت بهتر از دانستن آن نیست.
زوجی جوان خانهای قدیمی و متروکه را با قیمتی ارزان میخرند تا زندگی جدیدی را آغاز کنند. اما پس از مدتی متوجه میشوند که خانه، خاطرات ساکنان قبلی خود را در اشیاء و دیوارها حفظ کرده است. گاهی صدای خندههای کودکی از اتاقی خالی به گوش میرسد و گاهی عطر غذایی که سالها پیش در…
نقاشی توانا اما منزوی، توانایی عجیبی دارد: هرگاه پرترهای از کسی میکشد، آن شخص تمام خاطرات و احساسات مرتبط با چهره خود را از دست میدهد و به فردی بیهویت تبدیل میشود. نقاش که از این قدرت خود آگاه است، در خلوت خود موزهای از چهرههای دزدیدهشده ساخته است. همه چیز زمانی به هم میریزد…
در شهری که همهچیز با دقتی ماشینی و بر اساس زمان پیش میرود، پیرمردی نابینا زندگی میکند که بهترین ساعتساز شهر است. او با لمس چرخدندهها و شنیدن صدای تیکتاک عقربهها، زمان را کوک میکند و معتقد است که زمان را نباید دید، بلکه باید حس کرد. روزی، شهردار برای نظارت بر پروژه بزرگ «برج…
